بخش سوم:شهادت
رزمندگان لشکرقدس گیلان که در هزار قله سلیمانیه عراق آماده ظفر دیگری هستند؛عملیات والفجر 9 را آغاز می کنند ونیروهای تازه نفس دل به دل ندارند تا از غافله ی شهداء عقب نمانند.
علی به همراه دیگر هم رزمان شب هنگام وارد مقر لشکر در سنندج می شوند و در شهر شاهد تردد آمبولانسها که مجروحین عملیات رابه بیمارستانها انتقال می دهند می باشد و از جا ماندنش از این عملیات ناراحت است ؛ اما برای پدافند از مناطق آزاد شده از هزار قله تا دکلهای مخابراتی شهر سلیمانیه نیازبه نیروهای تازه نفس دارد و فرماندهان به حضور این نیروها احتیاج داشته تا بتوانند بعداز تثبیت عملیات؛ منطقه را تحویل رزمندگان ارتش نمایند.
آنها به سرعت سازماندهی وبه گردانهای عمل کننده عملیات در منطقه اضافه و از طریق مریوان وارد منطقه ی سلیمانیه می شوند.
امروز 23 اسفند سال 64 است وتنها یک روز از حضورش در منطقه می گذرد؛هوای منطقه در حال تاریک شدن است که ناگهان خمپاره ای از سوی دشمن بعثی به میان رزمندگان پرتاب و ترکشی بر پشت گردن او اثابت و لحظه ای بعد او نیز به جمع شهدای دفاع از این نظام اسلامی می پیوندد و در 13 رجب سالروز میلاد فرخنده حضرت
علی (ع) به آرزوی خود نایل می شود.
-------------------------------------------------------------------
میگفت:بوی عطرعجیبی میداد هربار که اسم عطرشو می پرسیدم جواب سربالا می داد؛شهید که شد تو وصیتنامه اش نوشته بود ؛ بخدا قسم هیچ وقت عطر نزدم هر وقت خواستم معطر شوم از ته دل میگفتم "السلام علیک یااباعبدالله"...برای شادی روح شهدا صلوات